نوشته شده توسط : مريم

خوشبختي

و چه خوشبخت بود آدم اول در بهشت و چه زود باخت رنگ خوشبختی را آدم و حوا به طعم سیب و عطر گندم آری انسان سالهاست که به زمین هبوط کرده  و روح خویش را به تسخیر کالبد جان در آورده و تنها دلخوشی اواین است که شاید بنده خوبی باشد حال بین انسان و خدا هفت آسمان حایل شده وحال انسان برای رهایی خویش از زندان دنیا بال پرواز میخواهد تا اوج گیرد تا بلندای خدا

 بال و پر پرواز آدمی روح اوست و باید روحش را به قدری قدرتمند سارد که آن را توان  رهیدن ورهایی به ملکوت باشد

 



:: بازدید از این مطلب : 565
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 30 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

اين  شعر  كه  توسط  كريمي  خونده  شده  خيلي  قشنگه  ،  خواهش  مي كنم  با  صبر  و  بادقت  بخونيد  .

عشق  يعني  ذكر  ناموس  خدا  . . .

يا  علي  گفتن  به  زير  دست  و  پا  . . .

عشق  يعني  جلوه ي  صبر  خدا  . . .

شرم  ايوب  نبي  از  مرتضي  . . .

عشق  يعني  صبر  در  هنگام  خشم  . . .

عشق  يعني  جاي  سيلي  رو  چشم  . . .

عشق  بر  دلها  شهامت  مي دهد  . . .

عشق  بر  غم ها  حلاوت  مي دهد  . . .

عشق  بر  دلداده  فرمان  مي دهد  . . .

عاشق  جانداده  را  جان  مي دهد  . . .

عشق  باعث  شد  كه  دل  سامان  گرفت  . . .

پشت  درب  خانه  زهرا  جان  گرفت  . . .

عشق  يعني  عشق  ناب  فاطمه  . . .

بيت  الاحزان  خراب  فاطمه  . . .

عشق  يعني  گريه هاي  حيدري  . . .

دختري  دنبال  نعش  مادري  . . .

عشق  يعني  قلب  چون  آيينه اي  . . .

جاي  ميخ  در  به  روي  سينه  اي  . .



:: بازدید از این مطلب : 455
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 29 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

كوچه هاي دربه دري

زيبا ترين سلام دنيا طلوع عشقه آن را بدون غروبش تقديم تو مي كنم  سلام خداي زيبايي ها خداي خوب من خداي بي كسي هاي من سلام امروز روز ديگري است.

 باز هم تنها پشت شيشه هاي بخار گرفته به تو مي انديشم به راه هاي به تو رسيدن .

امروز آسمان آبي است و خورشيد زيبا و مثل هميشه محبتش را نسار زمينيان مي كند امروز امروز است و من تنهام هنوز تنها هنوز گمشده اي ميان كاغذ پاره ها اندكي كمك مي خواهم اندكي مرحم براي اين دل پاره پاره كه يار و ياوري جز تو ندارد خداي من خداي زيبايي هاي بي همتاي من هنوز در به در كوچه پس كوچه هاي تنهاييم هنوز به تو نرسيده ام هنوز نه .

به هر كجا كه مي روم ، از هر راهي. . .

به بن بستي بزرگ مي خورم بن بستي با ديوار هاي خيلي خيلي بلند و باز  مجبورم برگردم به عقب ، به سر جاي اولم و دوباره راهي برگزينم براي رسيدن به تو

اما.... اما خسته ام ، خسته ام از بس به بن بست خورده ام خسته . .

دلم تنگ است تنگ . اما نمي دانم چه بگويم از كجا ،اصلا براي كه بگويم

چون مي دانم گفتن فايده اي ندارد كمك مي خواهم كمك

فقط ذره اي ،اندكي كمك مي دانم كه كمكم مي كني . . .

خدايا تو پاكي و من گنهكار من در سياهيم و تو غرق نوري كمكم كن دلم براي روشنايي تنگ است. . .

 

پايان 

 



:: بازدید از این مطلب : 561
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 29 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

 

خـــدا و آرایـشــگـر !
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!

 



:: بازدید از این مطلب : 531
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 28 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

 

آبی تر از آنم که بيرنگ بميرم

شيشه نبودم که با سنگ بميرم

من آمده ام تا مرز رسيدن

همراه تو فرسنگ به فرسنگ بميرم

تقصير کسی نيست که اينگونه غريبم

شايد که خدا خواست که دلتنگ بميرم

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 637
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : 28 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

شخصيت  مهبوب من

 

به نام او كه آغاز و پايان دل است

 به نام او كه دريا ي غم را ساحل عشق است

جهان بوم سفيدي بود با قلم موهايي و رنگهايي اما كسي نبود كه با اين ها چيزي ترسيم كند

ناگهان

او قلم را برداشت رنگ هارا پاشيد روحش را دميد با عشق نوشت به زيبايي گفت با نوازش خواست ، با مهرباني داد ، بي منت بخشيد و آفريد مارا .

جهان را ساخت دوباره از نو ، دوباره زيبا، دوباره مهربان، دوباره . . .

من اين بار واقعا شخصيت مهبوبم را يافته بودم ( پس از سالها ) كسي ، شخصيتي كه واقعا دوست داشتم شبيهش باشم دوست داشتم براي اولين بار مثل كسي باشم مثل او .

مثل او ببخشم اما بي انتقام ،بدهم بي منت ،آدم هايش را دوست بدارم اما دوست داشتني دوست بدارم نه بي مهر و بي عشق درست مثل او .

دوست بدارم و دوستم بدارند نه به خاطر خودم به خاطر احساسم به خاطر . . .

همه مي دانند كه او دوستشان دارد اما هيچكس هيچكس نميداند كه من دوستشان دارم .

همه مي دانند كه او مي دهد بي منت و ميگيرد به صلاح خودشان ومي خواهد بي منت چيز هاي گذشته براي خودشان و به صلاح خودشان اما اما اما

شخصيت مهبوب من فقط مال من نيست همه مي شناسندش همه دوستش دارند همه اعتقادش دارند همه ميدانند روز و شب ، من وتو ، زمين و آسمان ، دريا ،رود و رودخانه همه از آن اوست و اوست اوست كه همه اينها را داد راه و چاه ،درست و غلط و ابليس را هم داد .

به تو قدرت انتخاب داد فرصتي براي جبران اتفاقات اشتباهات داد و لبخندي زيبا به نام زندگي به تو به من بخشيد او او هميشه بزرگ است و بي نقصز و من هزاران چيز از او ياد گرفتم :

ياد گرفتم بزرگ باشم بي غرور ،مهربان باشم و محبت كنم بي آنكه انتظاري داشته باشم . صبور باشم با هدف ، ببخشم بي منت ،ستايش كنم ،دوست بدارم ، عاشق شوم و عشق بورزم و در كنار همه اينها لحظه اي سكوت و تنهايي اما بدانم در تنهاييم او هست ، سكوت ياد گرفتم سكوتي با معني با هدف با پايه با اساس. ياد گرفتم براي ساختن فردايي بهتر بايد از امروز شروع كرد .

براي آينده اي روشن تر گذشته را رها ، به امروز فكر و براي فردا برنامه ريزي كنم...

يادگرفتم. . . .

براي ساختن خانه اي به نام زندگي بايد پايه هاي عشق را محكم كنم ستون محبت را استحكام بخشم ، ديوار مهر را زيبا رنگ كنم و سقف موفقيت با نورگيري رو به آسمان بنا كنم تا اورا پس از پايان و قبل از شروع هر كاري ببينم و به او دقايقي فكر كنم.

پنجره هاي آرامش و صفا را با مهر دستان مادر و نور چراغ خانه را با عرق هاي بي همتاي پدر بيفروزم و

در خانه را هميشه به روي غم ببندم اما در دوم خانه را باز نگاه خواهم داشت تا همه بدانند هميشه در خانه ام به رويشان باز است درست مثل او واما

در آخر

چه زيباست لبخند خدا و چه ترسناك سكوتش و چقدر عاشقانه است صداي  اذان و اقامه كه گه گداهي ما را ياد او بيندازد كه او بود كه ما هستيم كه او خواست تا ما باشيم.

پس بياييم لااقل از امروز واقعا معني زندگي را بيابيم

زندگي اين است . . .

لبخند ساده ي خورشيد و صبح بخيري دلنشين به خدا بوسه اي به دستان مادر تشكر از سايه پر مهر و محبت بي همتاي پدر

پس. . .

قدرش بدان كه تو كه من با اين حال خوش بختيم خوشبخت ترين و من چقدر خوش حالم كه شخصيت مهبوب خود را يافته ام

و اي كاش كمي شبيهش باشم تا واقعا زندگي كردن و عشق ورزيدن از او ياد بگيرم .

خدايا خداوندا اي كاش همه  دريابند كه مهبوب ترين شخصيت زندگي شان پيش رويشان است اندكي دقت  ،فقط اندكي دقت ،  همين . . . .

 

 

 

 

 


پايان



:: بازدید از این مطلب : 674
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 28 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

ميدوني چرا خدا به همه دو تا دست ,

دو تا پا , دو تا چشم داده ,

اما فقط یه دونه قلب داده؟

. اون يکيش رو پيدا کنی خوب من بهت ميگم براي اين که بگردی



:: بازدید از این مطلب : 634
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

زندگی = ریاضیات

زندگی ریاضیات است .

خوبی ها را جمع کنید ،

 دعواها را کم کنید ،

شادی ها را ضرب کنید ،

 دردها را تقسیم کنید ،

نفرت ها را زیر رادیکال ببرید . عشق را به توان برسانید .



:: بازدید از این مطلب : 517
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

چشمانت را برای زندگی می خواهم


 اسمت را برای دلخوشی می خوانم

 

 دلت را برای عاشقی می خواهم

صدایت را برای شادابی می شنوم

 

دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم

عطرت را برای مستی می بویم

خیالت را برای پرواز می خواهم

 و


 خودت را نیز برای پرستش




:: بازدید از این مطلب : 481
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

عاشقا سلام ....

سلام به همه ي اونايي كه هستن و باعث ميشن ما هم باشيم خيلي دوستتون دارم و مي خوام بگم كه ما مي خوايم از امروز در مورد موضوعاتي كه دوستارين بنويسم و صحبت كنيم مي دونيد من خدا رو خيلي دوستدارم خوب دلايل خيلي زيادي وجود داره كه اين رو ثابت ميكنه و اما عشق

همه ي ما به نوعي عاشقيم بعضي ها عاشق يك شخص خاصي

بعضي ها عاشق ذستاي مادر

بعضي صداي پدر

بعضي آغوش باهم بودن كنارهم بودن

و..............

وبالاخره اكثريت عاشق محبت هاي بي دريغ خدا

ميدونيد عشق به خدا يعني جدايي از زمين و رسيدن به آسمون و بعد طنابي انداختن به پايين و بالا كشيدن عاشقا

فعلا تا همين جا

تا فردا

خداحافظ همه ي من و خدايي ها



:: بازدید از این مطلب : 711
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه با هر username که باشم، من را connect مي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمي کند .

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه با يک delete هر چي را بخواهم پاک مي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه اينهمه friend براي من add مي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه اينهمه wallpaper که update مي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه با اينکه خيلي بدم من را log off نمي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه همه چيز من را مي داند ولي SEND TO ALL نمي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه مي گذارد هر جايي که مي خواهم Invisibel بروم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هميشه جزء friend هام مي ماند و من را delete و ignore نمي کند.

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هميشه اجازه، undo کردن را به من مي دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه آن من را install کرده است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هيچ وقت به من پيغام the line busy نمي دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه اراده کنم، ON مي شود و من مي توانم باهاش حرف بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه دلش را مي شکنم، اما او باز من را مي بخشد و shout down ام نمي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه password اش را هيچ وقت يادم نمي رود، کافيه فقط به دلم سر بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه تلفنش هميشه آنتن مي دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه شماره اش هميشه در شبکه موجود است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هيچ وقت پيغام no response to نمي دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هرگز گوشي اش را خاموش نمي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هيچ وقت ويروسي نمي شود و هميشه سالم است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هيچوقت نيازي نيست براش BUZZ بدهم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه آهنگ حرف هاش هميشه من را آرام مي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه نامه هاش چند کلمه اي بيشتر نيست، تازه spam هم تو کارش نيست

خدا را دوست دارم ، بخاطر اينکه وسط حرف زدن نمي گويد، وقت ندارم، بايد بروم يا دارم با کس ديگري حرف مي زنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه من را براي خودم مي خواهد، نه خودش

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هميشه وقت دارد حرف هايم را بشنود

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه فقط وقت بي کاريش ياد من نمي افتد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه مي توانم از يکي ديگر پيشش گله کنم، بگويم که ....

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه هميشه پيشم مي ماند و من را تنها نمي گذارد، دوست داشتنش ابدي است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه مي توانم احساسم را راحت به آن بگويم، نه اصلا نيازي نيست بگويم، خودش ميتواند نگفته، حرف ام را بخواند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه به من مي گويد دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفي نمي کند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه تنها کسي است که مي تواني جلوش بدون اينکه خجل بشوي گريه کني، و بگويي دلت براش تنگ شده

خدا را دوست دارم ، به خاطر اينکه ، مي گذارد دوستش داشته باشم ، وقتي مي دانم لياقت آنرا ندارم

خدا را دوست دارم به خاطر اينکه از من مي پذيرد که بگويم : خدا را دوست دارم ...



:: بازدید از این مطلب : 663
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

سيب سرخ زندگي

 

ديروز درخت سيب خشكيد و فقط چوب هايش ماند خشكيد فقط دردهايش ماند دردهايي كه مي ديدي اما احساسشان نمي كردي .

امروز رفتم و به چوبهايش تكيه دادم امروز رفتم و در آغوشش زندگي ها كردم .

حركت مور را نگاه كردم صداي خش خش برگ هاي زير پايم را تا عمق وجود احساس كردم امروز براي لحظاتي سكوت كردم امروز من شدم پرنده اي كه لانه مي كند بر شاخه هايش امروز من شدم موري كه زندگي مي كند در ريشه هايش امروز صدايم شد نسيم هر روزش

امروز

امروز من شدم سيب سرخ زندگي اش و او شادمان شد او . . .

او دوباره بزرگ شد دوباره برگ داد  دوباره قد برافراشت ،تنومند شد ،ريشه در خاك كرد و دوباره سيب سرخ زندگي داد....

سيبي كه همه مبهوت آن هستيم سيبي كه نميدانيم چيست اما مي دانيم براي زدن گاز زندگي است نميدانيم چرا گرد است نمي دانيم چرا شيرين و گاه تلخ است نميدانيم چرا شاد و گاهي غم گين است نمي دانيم .

فقط مي دانيم براي زدن گاز زندگي است گازي كه آشكار مي كند و پاسخ ميدهد  به سوال هايمان فقط يك گاز تا طعم زندگي را بچشي فقط يك گاز نه خيلي بزرگ نه خيلي كوچك مي آيي گاز بزنيم بي ضرر است .

پس يكي بردار

مال كيست؟ آري مال همان ميوه فروشي  است كه گفت اين ها سيب اند حراج است ببريد .

هيچ كس برنداشت ،نخريد و با خود نبرد اما. . . اما من اين كار را كردم تو هم اگر دوست داري يكي بردار اين ها سيب اند سيب سرخ زندگي سيب سرخ عشق بيا بيا طعمش را تا عمق وجود حس كن

حال اگر دوست داري جعبه را بردار و ببر براي مردمي كه مي بينند اما خود را به كوري زده اند

و زندگي كه پيش چشمانشان هست را نمي بينند .

فقط

فقط غم اندوه و تنهايي را مي بينند يعني همان سيب گنديده اي كه حتي ذره اي از آن هم سالم نيست و مال همان ميوه فروش است

همان ميوه فروشي است كه اين سيب ها را با قيمت گران مي فروخت

اما

اما آن ها هم حقي براي زندگي ، از زندگي دارند.

پس محرومشان نكن بگذار بيبنند و طعم حقيقي ديدن و زندگي كردن را بچشند

بگذارببينند ...

                    بگذار...

و سالها از اين ماجرا ميگذرد و هنوز كه هنوز است كسي سيبي برنداشته و هنوز هم كه هنوز است سيب ها سالم اند و تازه فقط منتظر اند منتظر كسي ،كساني كه بيايند و بردارند

اما هنوز خبري نيست

كسي به اين سو نمي آيد.

 ولي خواهند آمد خواهند برداشت و كشف خواهند كرد زندگي را كمي بيشتر صبر كن فقط كمي بيشتر. . . .

 

پايان

    



:: بازدید از این مطلب : 489
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

زندگي

زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ

پرشي دارد اندازه عشق

زندگي تجربه شب پره در تاريكي است

زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد

زندگي تر شدن پي در پي

زندگي آب تني كردن در حوضچه اكنون است

و نترسيم از مرگ

مرگ پايان كبوتر نيست

مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد

مرگ در ذات شب از صبح سخن مي گويد

 (سهراب سپهري  )

ما به دنيا آمديم خواه يانا خواه بادليل يا بي دليل مهم اين است كه آمديم .آمديم تا احساس كنيم عشق را ببوييم خدا را آمديم تا از دقايق عمر كوتاه خود لذت ببريم آمديم تا لبخند بزنيم و به ديگران  لبخند زدن ياد دهيم .

ميدونيد مشكل ما آدما اينه كه هميشه دنبال يه دليل براي تنهاييم دنبال يه علت براي غصه خوردنيم و تا به يكي ميگي چرا ناراحتي و نمي خندي مي گه به چي بايد لبخند زد براي چي بايد خوش حال بود

آخه چرا ؟

اين همه علت و دليل براي لبخند زدن، خوش حال و شاد بودن

زندگي پستي دارد قبول بلندي دارد قبول سراشيبي و سر پاييني دارد باز هم قبول اما زندگي با اين مشكلات شكلاتي است كه معنا مي گيرد

همش خوشي همش راحتي خوب كه چي ؟

انسانروزي از اين هم خسته ميشه و نا اميد و دلسرد باز هم به گوشه اي پناه مي بره .

مي دونيد گاهي تنهايي ،خلوت ،سكوت خوبه اما براي فكر كردن به خودمون به اعمال و رفتار هاي زشت و نا پسندمون و اصلاح كردنشون.

علت زندگي كردن ما شايد به نوعي يك امتحان باشه اما

زندگي فقط يك امتحان نيست عشق ورزيدن به يكديگر ، اميد به فردايي بهتر و آينده اي درخشان تر ،نگاهي به آسمان و لبخندي به خورشيد و بوسه اي به دستان مادر است.

ما امروز زندگي مي كنيم براي پيشرفت ، براي فردا ،براي مرگ و براي بهشت جاويد .

دو نكته مي گم خوب گوش كن :

 نكته اول = زندگي معلول نيست كه علت بخواهد بلكه بهانه ايست كه تو طعم عاشق شدن و ماندن واقعي رابچشي .

نكته دوم = مراقب گذر نامه يا همان شناسنامه انسانيت باش .

يعني چي ؟

خوب چون محتواش مهم است به هر كسي داده نميشه تا به بعضي مواردش عمل كنه.

خوب اين هم شناسنامه و گذر نامه انسانيت

Ø نام: انسان                

Ø نام خانوادگي: آدمي زاد

Ø نام پدر : آدم

Ø نام مادر: حوا

Ø لقب: اشرف مخلوقات

Ø نژاد :خاكي

Ø ساكن:كهكشان راه شيري ،منظومه شمسي ،زمين

Ø صادره:سراچه دنيا

Ø مدت اقامت: به طور متوسط 60 الي 70 سال

Ø مقصد: سراي آخرت

Ø ساعت پرواز :نا معلوم

Ø مسير پرواز:به سوي خداوند

Ø حضور در فرودگاه: لحظه اي قبل از پرواز

Ø  وسايل لازم:دو متر پارچه سفيد ، عمل نيك ،علم مفيد

Ø  اضافه بار مجاز :عمل صالح

Ø توصيه هاي ايمني: اجراي دقيق آموزه هاي كتاب سنت پيامبر

 

براي كسب اطلاعات بيشتر به قرآن و سنت پيامبر مراجعه فرماييد تماس و مشاوره به صورت شبانه روزي رايگان مستقيم و بدون وقت قبلي مقدور خواهد بود.

 

سفري آسوده داشته باشيد

 



:: بازدید از این مطلب : 519
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم



:: بازدید از این مطلب : 582
|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 22 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

هزار و یک بار عشق!!!

  

يكم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تنش از گل سرخ.
اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد.
و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد.
دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم

اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛ که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم.

*

سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو. اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است که تن هر سروی را تابوت می کند.
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق.

*

و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار.
هزار و یکم بار که عاشق شد، قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان.
و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید، آنچنانکه قلبش از جا کنده شد.
سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که: عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر*

آنگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت. و آن روز، روز نخست عاشقی بود.



:: بازدید از این مطلب : 547
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 22 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم



:: بازدید از این مطلب : 511
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 22 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم



زيبا ترين سلام دنيا طلوع عشقه آن را بدون غروبش تقديم تو مي كنم  سلام خداي زيبايي ها خداي خوب من خداي بي كسي هاي من سلام امروز روز ديگري است.

 باز هم تنها پشت شيشه هاي بخار گرفته به تو مي انديشم به راه هاي به تو رسيدن .

امروز آسمان آبي است و خورشيد زيبا و مثل هميشه محبتش را نسار زمينيان مي كند امروز امروز است و من تنهام هنوز تنها هنوز گمشده اي ميان كاغذ پاره ها اندكي كمك مي خواهم اندكي مرحم براي اين دل پاره پاره كه يار و ياوري جز تو ندارد خداي من خداي زيبايي هاي بي همتاي من هنوز در به در كوچه پس كوچه هاي تنهاييم هنوز به تو نرسيده ام هنوز نه .

به هر كجا كه مي روم ، از هر راهي. . .

به بن بستي بزرگ مي خورم بن بستي با ديوار هاي خيلي خيلي بلند و باز  مجبورم برگردم به عقب ، به سر جاي اولم و دوباره راهي برگزينم براي رسيدن به تو

اما

اما خسته ام ، خسته ام از بس به بن بست خورده ام خسته . .

دلم تنگ است تنگ . اما نمي دانم چه بگويم از كجا ،اصلا براي كه بگويم

چون مي دانم گفتن فايده اي ندارد كمك مي خواهم كمك

فقط ذره اي ،اندكي كمك مي دانم كه كمكم مي كني . . .

خدايا تو پاكي و من گنهكار من در سياهيم و تو غرق نوري كمكم كن دلم براي روشنايي تنگ است براي پاك بودن هم . . .

 

 

 

 

 

پايان

 

 

 

 

 

 

 

 




:: بازدید از این مطلب : 573
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 22 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم


گاهي كه خوب فكر ميكنم ميبينم خدا اونروزي كه كودك مي خواست پا به زمين بزاره چه زيبا همراهيش كرد اونروز يعني روز ميلاد كودكاني كه يكي يكي پا به زمين مي گذاشتند خدا گفت فرشته اي اون پايين منتظرته مراقب باش زياد اذيتش نكني قدرشو بدوني و ازش چيزاي زيادي ياد بگيري اون به خاطر تو بال هاشه اين جا گذاشت و به زمين رفت.

دوست دارم مادر  



:: بازدید از این مطلب : 622
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 21 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم



:: بازدید از این مطلب : 859
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 21 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

 


مادرم هر روز صبح قبل از اين كه به محل كارش برود با بوسه هايش صورتم ،وجودم و روحم غرق آرامش ميكنه راستش هنوز نميتوانم رو در رو بهش بگم كه چقدر دوسش دارم چقدر وقتي كه نيست ناراحتم و وقتي كه كنارمه چقدر خوشحالم و مغرور من خيليز دوست دارم مثل مادرم بشم خيلي چيز ها ازش ياد گرفتم صبر عشق آينده و مديريت و خيلي چيز هاي ديگه

و اما مادر عزيزم از همينجا ميبوسمت و ميگم كه خيلي دوست دارم خيلي زياد و ممنون از زحمات بي دريغت

از طرف دو تا دختر كوچولو هات


 



:: بازدید از این مطلب : 569
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 21 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم



:: بازدید از این مطلب : 745
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 21 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

سلام سلام خدا جونم سلام مي دونم كه خوبي باز هم مثل هميشه داري چرخ زمان رو با تموم خوب و بدش مي چرخوني مي دونم هميشه خوب مي چرخوني و اين خود ماييم كه گاهي خرابش مي كنيم  .

مي دونم مثل هميشه داري من و ميبيني و بهم لبخند مي زني مي دوني چرا دوست دارم به خاطر اينكه فقط تويي كه حرفام ، دردهام ، تنهايي هام و بي كسي هايم رو مي فهمي فقط تو

نمي دونم شايد چون تو هم مثل من تنهايي يا نه

تو مارو آفريدي و هممونو ميشناسي

در هر حال

من  امروز تنهام باز تنها اومدم تا باهات حرف بزنم پاي اين سجاده با اين دل سياه مي دونم دركم مي كني ولي مي خوام يكم كمكم كني ميشه؟

امروز دنيا داره ميگزره مثل روزاي ديگه چه خوب چه بد

من يه روز ميرم مثل همه چه خوب چه بد ولي ميرم  

اما نمي خوام. ..  

هيچكي نمي فهمه كه دلم مي خواد باهاشون حرف بزنم باهاشون صميمي باشم بهشون بگم چقدر دوستشون دارم چه قدر برام با ارزشن چه قدر وقتي كه نمي بينمشون دلم براشون تنگ ميشه اما. . .

هيچ كس نيست

در نيست

راه نيست

شب نيست

ماه نيست

نه روز و نه آفتاب

ما يا نه من

بيرون زمان ايستاده ام با دشنه تلخي در گرده هايم

اصلا ميدوني چيه خدا

هيچ كس با هيچ كس سخن نميگويد

كه خاموشي

به هزاران زبان در سخن است

در مردگان  خويش

نظر مي بنديم

با طرح خنده يي

و نوبت خود را انتظار مي كشيم بي هيچ خنده اي!!!!!

  ولي آدمات اين جورين نه من

 من خوشحالم

 راه اگر هم نه باشد من مي سازم حتي بدون آسفالت حتي خاكي اگه شب نيست خورشيد نيست مي كشم با مداد رنگي روزگار مي كشم اگر روز نيست تقويمي مينويسم يك تقويم بزرگ ميزنم سر در زمان تا همه ببينند اگه خاموشم با تو روشن خواهم شد اما من خوشحالم چون تو رو دارم چون بزرگترين و مهربون ترين و با ارزش ترين هديه تو رو دارم خدا جون

من هميشه مديونتم چون اگه هديه اي رو كه دادي نبود نميدونم چي مي شد

نميدونم و دوست هم ندارم كه بدونم . . .

براي عزيزي كه داره مي خونه:

اون هديه اي كه گفتم زندگيه ، عشقه ، ايمانه ، سجاده است و

مادره

مرواريد سفيده بي خال.

اين هديه،  پدر است

دنياي خستگي ناپذيرو صبوري ، دنياي محبت و دوستي و دست هاي پينه داره با عشقشه .

و اين هديه تويي تويي خداي من و من تلاش مي كنم به تو برسم

كاش همه برسند و قدر اين هديه را بدانند كه قدر دانيش باز هم براي خودشان است خودشان

اي كاش . . .

 كمكشان كن يا لااقل يادشان بده هميشه منتظر آسانسور نباشند بهشون ياد بده كه پله پله بالا رفتن بهتره تا . . .

دوست دارم خداي من خيلي دوست دارم چون خودت يادم دادي دوست بدارم و كمكم كن تا جايي كه مي تونم كمك كنم به آدمايي كه دوست دارن به تو برسن كه لااقل من هم باهاشون يه روزي يه جايي به تو برسم

كمكم كن. . . كمكمون كن  .

چون ما جز تو كسي رو نداريم. . . . . .

دوستت دارم خداي من . . .

 

پايان



:: بازدید از این مطلب : 462
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 21 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم



:: بازدید از این مطلب : 784
|
امتیاز مطلب : 97
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 21 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

سلام

سلام خداي من خداي تنهايي ها و بي كسي ها

دلم برايت تنگ شده و امروز دست به كار شدم كه به سويت پلي بسازم و پشت سرم گل هاي رز به كارم اين اولي قدم من بود



:: بازدید از این مطلب : 653
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
تاریخ انتشار : 21 تير 1389 | نظرات ()