نوشته شده توسط : مريم

پايان چشم  انتظاري

غروب را دوست دارم به خاطر طلوع دوباره اش

پاييز را دوست دارم به خاطر تولد دوباره اش

زمستان را دوست دارم به خاطر آسمان آبي و زمين سپيد پوشش

و انتظار را به خاطر پايانش

آري من روزي را دوست دارم كه غروبش به پايان خواهد رسيد

خورشيد روي برگ هاي پاييز قدم خواهد گذاشت آنقدر زيبا با شكوه كه كوه ها خواهند لرزيد و سر به تعظيم فرو خواهند برد

پرده هاي سياه پاره پاره خواهند شد و تو اين همه سياهي ،پستي و پليدي را با سپيدي خود خواهي شكست

مي داني هر روز صبح به اميد ديدنت چشم مي گشايم و هر شب به اميد فردا به خواب فرو مي روم

نمي دانم چه قدر انتظار براي آمدنت كافي است

نمي دانم چه قدر انتظار كافي است

نمي دانم كي اين قدر گريستن و چشم به در دوختن براي آمدنت كافي است

 

نمي دانم كي دلت از اين همه غم دوري كشيدن و انتظار به رحم مي آيد

 نميدانم . .

نمي دانم. .

اما از ميان اين نمي دانم ها ، اين را مي دانم كه روزي باز خواهي گشت و آن روز انتظار را معنا خواهي كرد

آري معنا خواهي كرد . . . . امام عصر

 

   

خيلي ها اعتقاد دارن انتظار بي پايان است و هيچ وقت تمام نمي شود اما من اعتقاد دارم كه انتظار هرچه قدر هم در ياس و نا اميدي باشد هرچه قدر هم كه طاقت فرسا باشد روزي به پايان مي رسد چه ما بخواهيم چه نه چه ما باشيم چه نه . . .

انتظار همينه  همين . ..

 

پايان





:: بازدید از این مطلب : 477
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 3 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: